از دوران کودکی، آموخته‌ایم در روابط با افراد مهم زندگی و نمایه‌های دلبستگی از جمله مادر، پدر و مراقبان اولیه، وقتی در اتاقی دیگر یا در محل کار هستند احساس امنیت کنیم، که باعث می‌شود  ظرفیت تحمل دوری و نزدیکی دیگران و نیز توانایی تحمل جدایی یا نداشتن ارتباط و تماس با دیگران افزایش یابد، ممکن است بزرگ شویم و این الگوهای دلبستگی را با خود داشته باشیم، یا ارتباط و نزدیکی بیشتر و یا فاصله و جدایی بیشتر با افراد را ترجیح دهیم، یا درصورت ضرورت هر یک را تحمل کنیم.

زمانی که ما در یک محیط ایجادکننده تروما یا آسیب‌زا بزرگ می‌شویم، مکان امنی وجود نخواهد داشت، نزدیکی به دیگران غالباً خطرناک ارزیابی می‌شود و ما را در تنهایی غرق می‌کند، چرا که اکنون هیچ بزرگسال ایمنی وجود ندارد، و کودک درون ما محافظت نشده است، ابراز هیجان معمولاً خطرساز است، چرا که غم، اندوه یا خشم کودک درونمان معمولاً والدین را وادار می‌کند که او را سرزنش کنند.

داشتن هر نیازی معتبر و ایمن شمرده نمی‌شود، اعتماد کردن اشتباه است، زمانی که والدین آسیب‌رسان ابراز محبت می‌کنند، بسیار گیج‌کننده‌تر نیز می‌شود،اگر افراد آسیب‌رسان و آزارگر والدین باشند، خانه دیگر امن نیست و تنها مکان امن بیرون از خانه مانند مدرسه، دانشگاه، یا خانه دیگر اقوام است، در این شرایط کودکان نیز می‌آموزند که از روابط خانوادگی بترسند یا از آن‌ها دوری کنند و تنها در فاصله‌ای از دیگران احساس امنیت می‌کنند، این الگوهای دلبستگی اغلب به دلبستگی ایمن و ناایمن تقسیم می‌شوند(دلبستگی ایمن، دلبستگی اجتنابی، دلبستگی مضطرب دوسوگرا)، که ممکن است در سنین بزرگسالی نیز ادامه یافته و بر روابط بین فردی، عاطفی و اجتماعی ما سایه اندازد.

آیا شما از سبک دلبستگی خودتون اطلاع دارید؟

آیا مایل هستید سبک دلبستگی خودتون کشف کنید؟